روزنوشت٢٢

ساخت وبلاگ
عدم موفقیت توو ریاضی, و موثر نبودن جملاتی مثل: پیشرفت به موفقیت و شکست ربطی نداره و مهم تلاش و پایبند بودن به فراینده و ...

بعد یه صدایی میگه خب وقتی تلاش می کنی و نمی تونی اطلاعاتت رو پیاده کنی, لابد یه جای کار می لنگه. تلاش کافی نیست و من با درک مفاهیم ریاضی مشکل دارم.

ریاضی واقعا درس سختیه. ازین جهت که حتی وقتی روش های حل مساله رو هم یاد می گیرم, نمی تونم مفهومی که اون عملیات می رسونه رو درک کنم. و همین باعث میشه وقتی صورت مساله, یا دستگاه مختصات تغییر می کنه به مشکل بربخورم.

داستان این بود که دیروز امتحان ریاضی فیزیک داشتم و کلی حالم گرفته شد. شاید تنها چیزی که یکم بهم امیدواری میداد, این بود که فیزیک -و قطعا ریاضیات مربوط بهش- درس دیر بازده اییه و فعلا باید ادامه بدم.

دیروز بعد از امتحان بجای خوابیدن توو دانشکده معماری ترجیح دادم برم آب و آتش قدم بزنم و با خودم خلوت کنم. توو راه یه دسته گل نرگس خریدم و راه افتادم سمت پارک.

خلوت خلوت بود.

تا اون آخر های پارک قدم زدم و اجازه دادم ذهنم یکم نفس بکشه. سعی کردم به هیچ سمتی هدایتش نکنم: نه امتحان, نه موفقیت, نه تنهایی, نه کشف خودم... چیز هایی که این روز ها خیلی سراغم میان.

توو پارک رو صندلی های کنار مسیر دوچرخه سواری نشستم و اجازه دادم آفتاب مستقیما بهم بتابه. هوا سرد بود و گرمای آفتاب واقعا آرامش بخش بود.

ولی با وجود این فضای دلنشین, باز هم ذهنم از امتحان صبح ناراحت بود؛ نمی تونستم فراموشش کنم.

بعد راه افتادم سمت دریاچه ی کوچیک آخر پارک که یه فواره ی گنده داشت و بوی دریا میداد. توو پارک دو تا پسر هم سن و سال خودم داشتن دوچرخه سواری می کردن و به نظر میرسید از دیدن یه دختری ک با یه دسته نرگس, تنهایی اومده پارک یکم تعجب کرده بودن. 

...

و من اصلا نمی خواستم از دیروز تعریف کنم. رشته ی کلام از دستم در رفت...داشتم میگفتم که با وجود عدم موفقیت توو ریاضی, تصمیم گرفتم خودم رو از لذت فیزیک محروم نکنم و از خودم ناامید نشم. فیزیک انقدری بخشنده هست که تو اگر ریاضیات قوی ای هم نداشته باشی, باز هم میتونی توو بعضی زمینه ها فیزیک رو درک کنی و ازش لذت ببری. میتونی مطالعه کنی, سوال بپرسی, بحث کنی و جواب هارو کشف کنی.

کاری که امروز من و محدثه خیلی خوب انجام دادیم.

داستان از هایزنبرگ شروع میشه.(منم اولش با شنیدن هایزنبرگ جملهsay my name!میومد توو ذهنم!)

هایزنبرگ یکی از فیزیکدان های معاصره که توو زمینه کوانتوم کار کرده و یه اصلی داره به اسم: عدم قطعیت هایزنبرگ. (که نمیدونم چیه.)

من و محدثه داریم یه کتابی میخونیم به اسم "جزء و کل" از هایزنبرگ که بسیار ساده و روون زندگی علمیش و تلاش های خودش و دانشمندای هم عصرش رو توو زمینه ی مکانیک کوانتومی توضیح داده. و نه تنها درمورد کوانتوم, که از مسایل اجتماعی ای که اون زمان درگیرش بودن و مسایل اعتقادی و جو علمی حاکم و مکالماتی که بین دانشمندها شکل گرفته و نظراتی که هر فردی داشته رو خیلی خوب تونسته به تصویر بکشه. 

من و محدثه امروز ناهار رو با هم خوردیم و کلی درمورد این کتاب صحبت کردیم.

یکی از موضوع های صحبتمون درمورد مفهوم "ندانم گرایی" بود و تفاوتش با خداناباوری.

نمیدونم چی شد که من بهش گفتم نیل تایسون (میزبان مستند کازموس بعد از کارل سیگن) ندانم گرائه. یعنی دلیلی برای اثبات خدا نداره, ولی دلیلی هم نمیبینه که بتونه قطعا ردش کنه. 

محدثه گفت چه جالب!

 بعد گفتم حالا فرقش با خداناباوری خیلی جالب تره: چون ندانم گرایی فقط یه اعتراف بی طرفانه ی علمی به ندونستن بشره, درحالیکه خداناباوری خودش از جنس اعتقاده. یعنی اون هایی ک خدا رو باور ندارن و همچنین اصل "ایمان و باور" بقیه رو زیر سوال می برن, خودشون هم درگیر یه اعتقادی هستن.

ولی به نظرم ندانم گرایی خیلی زیباست؛ خیلی بی طرفانه و بدون تعصبه.

این حس زمانی اومد سراغم که مفاهیمی مثل خداباوری ندانم گرایانه و همچنین خداناباوری ندانم گرایانه رو دیدم: چیزی که درمورد اغلب ماها صدق میکنه: باور به خدا, درحالی که نمیتونی اثباتش کنی؛ انکار خدا درحالی که واقعا نمیتونی ردش کنی.

بعد محدثه که توو کتاب جزء و کل از من جلوتره, درمورد یه بحثی که بین اینشتین و بور درمورد اصل عدم قطعیت هایزنبرگ -که برپایه ی احتمالات هست- شکل گرفت اشاره کرد و گفت که اینشتین برمبنای اعتقاد مذهبی ای که داشت, بسیار تلاش کرده بود نظریه هایزنبرگ رو زیر سوال ببره و استدلالش هم این بود که "خدا تاس نمی اندازه."

فکر کنم اینشتین دنبال یه جواب قطعی و دقیق بوده؛ چون طبق اعتقاد اون آفریده ی خدا باید همچین ویژگی ای داشته باشه.

صحبت های موقع ناهار خیلی مفید بود و بعد از ناهار, سریع برگشتیم دانشگاه و درمورد درس هایی که میخوایم ترم بعد برداریم صحبت کردیم و بعد هم رفتیم سر کلاس.

درس ترمودینامیک بود و استادمون واقعا بی سواده و اصلا نمیتونه مفاهیم ترمودینامیک رو توجیه کنه. فقط یه سری فرمول می نویسه پای تخته و خداحافظ شما! ولی چون حضور غیاب میکنه و ما هم غیبت هامون پرشده بود, مجبور بودیم بریم سر کلاس.

من و محدثه داشتیم ته کلاس جزء و کل میخوندیم و چیپس میخوردیم که من یاد یکی از سوالایی که مدتی بود ذهنم رو مشغول کرده بود افتادم: 

میدونیم که علت چرخش یه سیاره دور ستاره ش, نیروی گرانش ستاره ست؛ ولی نیرویی که باعث چرخش سیاره به دور خودش میشه چیه؟

محدثه یکم فکر کرد و گفت که نمیتونه واسه نیروی گرانشی خود سیاره باشه؟

_نه چون یه جسم خودش نمیتونه به خودش نیرو وارد کنه. عامل نیرو باید خارجی باشه.

بعد محدثه گف فاطمه منم یه سوال ساده از مکانیک تحلیلی دارم که جوابشو نمیدونم: وقتی یه هواپیما داره حرکت می کنه, یه نیروی موتور داره که عامل حرکت افقی شه؛ یه گرانش زمین که در راستای عمودیه؛ و یه مقاومت هوا که اون هم افقی ولی خلاف جهت حرکته.

سوالم اینه که چرا هواپیما سقوط نمیکنه وقتی فقط یه نیروی عمودی داره بهش وارد میشه؟ تو نیروی دیگه ای میشناسی؟

یکم فکر کردم و سعی کردم با تغییر سیستم از دستگاه نا لخت به لخت, -با لحاظ کردن نیرو های حاصل چرخش زمین- مساله شو جواب بدم ولی فقط کار پیچیده تر شد و سوال هامونم بیشتر.

تصمیم گرفتیم بریم از دکتر میرترابی که این ترم مکانیک درس میده و تخصصش هم نجومه سوال هامونو بپرسیم. درحالی که تاحالا باهاش کلاس نداشتیم و محدثه هم استرس داشت: نکنه سوالهامون مسخره باشه؟

_نه بابا؛ مهم اینه که جواب رو بدست بیاریم.

و ما امروز رفتیم و خیلی خوب سوالهامونو مطرح کردیم و فهمیدیم که چقدر سوالهای خوبی پرسیدیم و همچنین جوابهایی که گرفتیم واقعا راضی کننده و جالب بود.

مثلا علت چرخش سیاره یا هر شیء سماوی به دور خودش اصلا معلوم نیست! دانشمندا فقط این رو میدونن که اون شیء از همون اول که از توده ی ابر حاصل بیگ بنگ جدا شده, داشته می چرخیده و این چرخشش رو حفظ کرده.

من به نظرم اومد که انگار یه توپی رو توو خلا بهش یه ضربه بزنی و بعد میبینی با همون سرعت اولیه به حرکتش ادامه میده. توده ابر جدا شده هم با همون سرعت زاویه ای اولیه به چرخش به دور خودش ادامه میده.(که البته راستای چرخش زمین به دور خودش هر چند هزارسال یکبار تحت جاذبه ماه عوض میشه.)

یه سوال دیگه هم که پرسیدیم درباره ی نیروی مرکزگریز حاصل چرخش دستگاه مختصات بر جسم درمقایسه با نیروی مرکزگریز حاصل چرخش خود جسم در دستگاه مختصات چرخان بود که نتیجه اینه که نیروی اول, بسیار ضعیفتر از نیروی مرکزگریز خود جسمه طوری ک اصلا قابل اغماضه.

این مساله کی مطرح میشه؟ وقتیکه ماه داره دور زمین می چرخه و زمین هم داره دور خورشید میچرخه, وخورشید هم داره دور یه مرکز دیگه می چرخه و ...ما هیچ نقطه ی ساکنی نمیتونیم توو جهان پیدا کنیم.

درکل مساله واقعا پیچیده ست و جای فکر کردن داره.

یادمه یه بار اردلان گفته بود باید بتونی با هر استادی برهم کنش داشته باشی و از اطلاعتش استفاده کنی. من و محدثه امروز یه قدم مفید در این راستا برداشتیم و خیلی حس خوبی بهمون دست داد. تازه یه منبع اطلاعات بسیار غنی هم کشف کردیم.

گمونم من و محدثه زوج علمی خوبی میشیم. 

 

تصویر ذهن من...
ما را در سایت تصویر ذهن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wemydiary2po بازدید : 53 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 18:04