مطالبی که توو این کلاس گفته میشه، ساده ترین مفاهیم نجومیه و چون مخاطبش فقط هم بچه های فیزیک نیستن, اصلا سراغ معادلات ریاضی نمیره.
امروز استاد درمورد منظومه ی شمسی و ویژگی سیارات و خورشید و اینکه چطور بوجود اومدن و چه زندگی پر تلاطمی رو پشت سر گذاشتن که به اینجا برسن و اینکه در نهایت چطور نابود میشن/میشیم صحبت کرد. و من آخرش دلم گرفت.
بعضی از نکاتی هم که می گفت خیلی منو به هیجان آورد: مثلا اینکه زمین اوایل پیدایشش اصلا آب نداشته و مثل اینکه یه سنگ بزرگی که توو ساختارش یخ داشته, با زمین برخورد می کنه و به خاطر گرمای زیادی که از این برخورد آزاد میشه, یخ ها تبخیر میشن و آب وارد جو زمین میشه. بعد که زمین داشته دوره ی سرد شدنش رو می گذرونده, بخار ها تبدیل به بارون میشن و میبارن. و تو یه بازه ی زمانی, میلیونها سال داشته ممتد بارون می اومده!! (بعد من حس کردم که چقدر رویایی!)
یا مثلا وقتی داشت درمورد زهره صحبت می کرد, گفت که زهره هم بسیار بارونیه و تازه برف هم داره!
منتها یه مساله ی کوچیکی که مطرحه اینه که بجای آب, سولفوریک اسید می باره و برفش هم از فلزه!
یا مثلا اگه ماه وجود نداشت, محور چرخش زمین به دور خودش, مدام تغییر میکرد و هیچوقت فصل ها به این شکل بوجود نمی اومد؛ جزر و مدی وجود نداشت و اصلا معلوم نبود که زمین جای خوبی برای زندگی میشد یا نه.
و من وقتی داشتم به ویژگی های عجیب غریب سیارات فکر می کردم؛ به نظرم اومد که زمین چقدر متفاوت و با وسواس طراحی شده و چه سرنوشت پرحادثه ای رو گذرونده که "حیات" بوجود بیاد.
یعنی همینجوری مفتی مفتی ما الان زنده نیستیم. من که به خدا اعتقاد دارم, اونو به هنر و ذکاوتش نسبت میدم و کسایی هم که باور ندارن؛ فرض می کنن که تصادفا همه ی این هماهنگی ها رخ داده. (که با توجه به اینکه براشون خدایی تعریف نشده, چندان بی راه هم نمیگن.)
تصویر ذهن من...
برچسب : نویسنده : wemydiary2po بازدید : 43