مرجان♡

ساخت وبلاگ

داشتم با خاله مرجان حرف میزدم, اونم به اصرار مامانم بهم گفت که برم با همون آخوندی که به مامانم گف منو به حال خودم رها کنه حرف بزنم و شبهاتم(!) رو بر طرف کنم.

 بعد من گفتم خاله من میخوام برم پیشش, ولی نمی دونم چی بگم! چه سوالی بپرسم؟ اصلا سیستم فکر کردن ما با هم فرق داره. تنها حرفی که می تونم بهش بزنم اینه که من دارم از دین بر می گردم؛ حرف خاصی لازم نیست قبلش بشنوم؟

 _پس به خودت زمان بده؛ىا با من میری جهنم؛ یا با خانواده بهشت.
در هر صورت تنها نیستی.
_Deal!!
 
 
تصویر ذهن من...
ما را در سایت تصویر ذهن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wemydiary2po بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 0:33