باد

ساخت وبلاگ
ساعت چهار بعداز ظهر بود. تازه بیدار شده بودم. 

اومدم توو پذیرایی و دیدم در بازه. باد زده بود و پنجره ی توی راهرو رو باز کرده بود و هجوم آورده بود سمت در.

دمپایی پام کردم و رفتم توو راهرو؛ دم پنجره. یه نگاه به برگ های فرو رفته توو شیار پنجره کردم و باد خنک زد توو صورتم.

چقدر دلم خواست دو نفر می بودم.

 

تصویر ذهن من...
ما را در سایت تصویر ذهن من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wemydiary2po بازدید : 23 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 1:46