بابام

ساخت وبلاگ
دیشب با فایزه داشتیم توو آشپزخونه شام میخوردیم و به مدل پالپ فیکشن می رقصیدیم؛ مثل دیوونه ها. 

برگشتم دیدم بابام داره از توو پزیرایی نگاهمون میکنه. یه لبخند مموشی زد و گفت: شما ها برید من دلم براتون تنگ میشه...

کربلا رو میگفت. 

مثل زامبیا پریدیم توو پزیرایی و ماچش کردیم و کلی فداش شدیم. گفتیم از ور دلت تکون نمیخوریم.

تصویر ذهن من...
ما را در سایت تصویر ذهن من دنبال می کنید

برچسب : بابام یعنی دنیام,بابام همیشه مست بود,بابام رو تو ندیدی,بابام منو میکنه,بابام جرم داد,باباماهی داد,بابام منو,بابام و من,بابام بابام بلطي, نویسنده : wemydiary2po بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 18:03